https://srmshq.ir/cq8tx1
خشونت پدیدهای جهانی و حذف ناشدنی
***
این روزها بهواسطه توسعه علوم انسانی و پیشرفت جوامع در حکمرانی و پیشرفت در نگارش و عرضه حقوق شهروندی، نگاه به خشونت و تعاریف آن تغییرات زیادی کرده است. بدین ترتیب مصادیق نوینی از خشونت در کتابها و نظریات عرضه میشود بهگونهای که برای شهروندِ خوب بودن لازم است تا هر از چند گاهی نگاهی به تعاریف جدید از خشونت و نحوه تعامل با سایر انسانها داشته باشیم. خشونت دیگر صرفاً زدن و داغ کردن و زندهبهگور کردن و سربریدن و تجاوز جنسی نیست. حالا خیلی چیزها مصداق خشونتورزی شده است. اجبار به کوچیدن جغرافیایی و در مضیقه گذاشتن اقتصادی و دستدرازی به تمامیت جسمی و فحاشی و لگدمال کردن عدالت جنسی و اقتصادی و تبعیض شغلی و حیوان آزاری و موارد بسیار دیگری نیز مصداق بارز خشونتورزی شدهاند. این روزها بسیاری در جهان میخواهند که با گستردن دایره این واژه جهان را متقاعد کنند که رفتارها و رویههای سابق در برخورد با انسانهای دیگر را تغییر دهند تا دنیایی زیباتر برای زندگی خلق شود... اما این رؤیا... این رؤیا گویی چنان دستنیافتنی است که گاهی حتی از تصور امکان تغییر نیز نامید میشویم. خشونت بهگونهای حتی در ساختارهای حکومتها در جهان نهادینه شده است که تغییراتِ از پایین چندان کارآمد نمینماید. نحوه برخورد با مخالفان، عدم تعدیل مجازاتهای سختگیرانه که روح و جسم افراد را به نابودی میکشاند، تبعیضهای نژادی و جنسی، عدم رعایت عدالت آموزشی، جنگطلبی و گسترش مفاسد سیاسی و اقتصادی دولتی مواردی است که بهصورت عریان در کشورهای مختلف حتی آنهایی که دم از آزادی و پیشرفت و عدالت میزنند به چشم میخورد و اصلاح ساختاری حکومتها نیز همیشه زمان و بسیار هزینه براز جهات مختلف بوده است. با این شرایط دیگر نمیتوان برای کنترل خشونت و خشم در جهان صرفاً به خوردن آب خنک و شماردن از یک تا ده قبل از تصمیمات بسنده کرد چه اینکه اصولاً بشر ثابت کرده است که در شرایط مقتضی میل به خشونت و خشونتورزی دارد و اگر در شرایطش قرار گیرد ممکن است دست به هر کاری بزند. عصبانی که میشود و خود را در تنگنا میبیند و یا احساس ناکامی میکند ممکن است عنان اختیار از کف بدهد و آن کند که تاکنون عتابش را میکرده...
در تعدادی از پروندههای قتل که در روند رسیدگی آنها بهواسطه وکالت حضور داشتهام عامل و مغز متفکر جنایت یک زن بوده است. با تمام ظرافتهای زنانه و عاداتی که در همه زنها به اشتراک یافت میشود و عاطفه و احساس رکن قوی آن است؛ اما به هر دلیلی آن ظرافت به روند خوفناک برنامهریزی برای حذف فیزیکی فرد دیگری منتهی شده است. اتفاقاً در یکی از گفتوگوهای این شماره مفصلاً به آن پرداخته شده است.
میخواهم بگویم که تعاریف خشونت صرفاً دیگر به مردان زمخت و درشتهیکلی که با دستان سترگشان زن و فرزند خود را کتک میزنند ختم نمیشود. به آن داعشی که از خون سرهای بریده جوی مانندی جاری میکند و زندانی خود را زندهزنده میسوزاند و به آن رئیسجمهوری که زیر مجسمه آزادی پلیسش مرگ رنگینپوستان را به هیچ میانگارد و...
این روزها جهان ما نیازمند تغییرات بسیاری برای بهتر زیستن است. تغییر در رفتار و خصوصاً آموزش نسلهای جوانتر...باید همه ما در قبال موضوع خشونت مسئولیتپذیر باشیم و هر کاری هرچند کوچک برای زدودن رفتارهایی که دیگران را تحتفشارهای ناخواسته و آسیبرسان چه به جسم و چه به روان انجام دهیم...هر چند که نمیتوان به حذف خشونت از ساختار جهانی که انسان برای خودساخته است امید داشت.
https://srmshq.ir/wrcg2m
میزگرد
واکاوی یک پرونده در گفتوگو با زنی که می خواست شوهرش را از زندگی خذف کند
***
«خشونت» سوژه بود؛ دور یک میز جمع شده بودیم تا ضمن گفتوگو با یک قربانی خشونت که در عین حال عامل خشونت و متهم به معاونت در قتل همسرش نیز هست صحبت کنیم. دو گفتوگوی جداگانه انجام شد.
نخست با خانمی که متهم به معاونت در قتل همسرش است و میشد رد خشونت بروز یافته را در گذشتۀ خود او هم دید. در ادامه با تمرکز بر این مورد بهخصوص در مورد موضوع خشونت بحث و گفتوگو شد. طبیعتاً خشونت ابعاد، انواع و پیامدهای متفاوتی دارد که پرداختن به آن در این مجال ممکن نبود.
در این جمع وحید قرایی- وکیل دادگستری و روزنامهنگار، سکینه عربنژاد- روزنامهنگار و مدرس تئاتر، الهه عقیلی - روزنامهنگار و لاله نامجو، وکیل دادگستری حضور داشتند.
با هدف حفظ انسجام متن به دلیل تنوع مباحث، چکیدۀ این گپ و گفت منتشر میشود.
طبیعتاً حضور پررنگ زنان در این جمع و با این ذهنیت که زنان بزرگترین قربانی خشونت هستند باعث شد که بیشتر به موضوع خشونت علیه زنان پرداخته شود.
***
هر وقت اسم طلاق را میبردم، خانوادهام مرا بهشدت کتک میزد
فیروزآبادی: خانم! زمانی که شما در زندان بودید، چند نفر مثل شما متهم به قتل یا معاونت در قتل شوهرانشان بودند؟
۱۳نفر بودیم، دو نفر بهصورت مستقیم قتل را انجام داده بودند و۱۱نفر هم معاونت در قتل داشتند.
فیروزآبادی: همه این۱۳نفر همسرانشان را به قتل رسانده بودند؟
به علت قتل شوهر و بچههایشان در زندان بودند
فیروزآبادی: شما کی بازداشت شدید؟
سال۹۶بازداشت شدم.
فیروزآبادی: اگر قبل از این ماجرا شما میشنیدید برای کس دیگری چنین اتفاقی افتاده است با خودتان چه فکری میکردید؟
شاید حق را به قاتل میدادم؛ چون در ذهن خودم همین میگذشت. من اینطوری فکر میکردم.
عربنژاد: پس از قبل به قتل همسرتان فکر کرده بودید؟a
من فقط به نبودن شوهرم فکر میکردم و دوست داشتم از زندگیام حذف شود.
فیروزآبادی: چرا طلاق نگرفتید؟
اتفاقاً من برای طلاق خیلی رفتم، اما بچههایم گریه میکردند و میگفتند مامان! ما دوست نداریم بدون مامان و بدون بابا باشیم و خیلی برایمان سخت است. شوهرم هیچوقت حاضر نبود من را طلاق دهد، چون من هیچ مشکلی توی زندگی نداشتم، من نه اعتیاد داشتم، بچهها را هم خودم بزرگ میکردم.
مادرم سند ازدواجم را پنهان کرده بود، هر وقت میگفتم طلاق میخواهم، خانوادهام مرا بهشدت کتک میزدند و میگفتند اسم طلاق را نیاور، بچهداری و باید با این مرد زندگی کنی.
فیروزآبادی: چطور با همسرتان ازدواج کردید؟
۱۳سالم بود، میخواستم به اردو بروم، از مادرم پول خواستم که گفت: من پولندارم. خانه خالهام نزدیک خانهمان بود، رفتم خانه خالهام و گفتم: خاله، مادرم گفته به من پول بده میخواهم برای مادرم ببرم، خالهام هم پول نداشت، اما همسر آیندهام که در آنجا بود، گفت: بیا این پول را بگیر. من دیگر این پول را نمیخواهم. من خیلی خوشحال شدم و از او تشکر کردم، چون میخواستم با این پول همراه دوستانم به اردو بروم.
بعد از مدتی رفت و آمدش به خانه ما زیاد شد، من به مادرم گفتم جریان چیست که این آقا به خانه ما میآید و میرود؟ مادرم گفت، هیچی، فقط همشهری ماست. من گفتم: این توی سرش نباشد که بخواهد با من ازدواج کند، من این آدم را دوست ندارم.
همسرم۱۰سال از من بزرگتر بود، وقتی آمد خواستگاری، من خیلی مخالف بودم اصلاً دوستش نداشتم، مخالف بودم، اما خانوادهام راضی شدند من را به او بدهند.
عربنژاد: اگر این ازدواج را قبول نمیکردی چه اتفاقی میافتاد؟
خانوادهام من را خیلی کتک زدند، زمانی که گفتم: من این آقا را دوست ندارم، مادرم گفت تو دنبال آدمهای سوسول و خوشگل هستی! بعد هم با کفش پاشنهبلند زد توی سرم، از سرم خیلی خون آمد و من دیگر هیچی نگفتم. همان اول یعنی دو ماه قبل از اینکه ازدواج کنیم، داییام و چند نفر از آشناهای ما در خانهمان بودند و من بازهم گفتم، این آقا را دوست ندارم، حتی به همسرم هم میگفتم دوستش ندارم.
فیروزآبادی: همسرت در پاسخ چه میگفت؟
میگفت، تو هنوز بچهای و خوب میشوی.
وقتی ازدواج کردم، آنقدر کوچک بودم که برای اینکه مردم مرا ببینند، من را روی صندلی گذاشتند. اصلاً نمیدانستم شوهر چیست.
فیروزآبادی: نظر پدرتان دربارۀ این ازدواج چی بود؟
پدرم نظری نمیداد، همهکاره مادرم بود.
فیروزآبادی: به اطرافیان متوسل نشدی که مادرتان را از ازدواج شما منصرف کنند؟
خیلی، اما هیچکس به حرف من گوش نمیکرد. شب عروسی زمانی که میخواستند از من فیلمبرداری کنند، اجازه نمیدادم، میگفتم من دوستش ندارم. فقط با اصرار مادرم این ازدواج انجام شد.
فیروزآبادی: همسرتان دلیل علاقه به شما را چگونه توضیح میداد؟ چرا اصرار داشت این اتفاق بیفتد؟
نمیدانم. خانواده من همسرم را خیلی دوست داشتند. ازلحاظ مالی هم مشکلی نداشت. زحمتکش و دنبال کار بود برای همین دوستش داشتند، نانوایی داشت.
فیروزآبادی: وقتی ازدواج کردید، روابط شما با شوهرتان چه طور بود؟
اصلاً خوب نبود.
فیروزآبادی: روزهای شیرین زندگی در زندگیتان نداشتید؟
اصلاً چنین روزهایی را به خاطر ندارم.
فیروزآبادی: چند سال زندگی مشترک داشتید؟ چند فرزند دارید؟
۲۲سال. بعد از۱۲سال بچهدار شدم و یک دختر و یک پسردارم.
فیروزآبادی: برای رهایی از زندگی، به خودکشی همفکر کرده بودی؟
خیلی زیاد، دو، سه بار قرص خوردم و من را به بیمارستان رساندند.
فیروزآبادی: به فرار هم فکر کردی؟
اتفاقاً فکر کردم، اما وقتی با آن خانم صحبت کردم، گفت، برچسب رابطه نامشروع میخوری و سنگسارت میکنند.
فیروزآبادی: وقتی به قتل شوهرت فکر میکردی به این توجه نداشتی که ممکن است اعدام شوی؟
اصلاً فکر نمیکردم زن را زندانی کنند، نمیدانستم زندان برای خانمها هم هست.
عربنژاد: شما که پول داشتی، کار و ماشین هم داشتی، بچههایت هم بزرگ بودند چرا به قتل شوهرت فکر میکردی؟
پول همه چی نیست! انسان خوب است مزه زندگیاش را هم بچشد.به شوهرم میگفتم تو را قرآن بیا و من را طلاق بده، هیچچیزی از تو نمیخواهم حتی لباسهای توی خانهام را نمیخواهم.
وقتی قهر میکردم و به خانه مادرم میآمدم، برادرهایم من را میزدند و میگفتند باید بروی خانهات و مرا به خانه میفرستادند. من هم هیچکسی را نداشتم. هیچکس به حرفهای من گوش نمیکرد. حتی یکبار به داییام که فرد تحصیلکردهای است گفتم دایی بیا و به من کمک کن طلاق بگیرم، این مرد را دوست ندارم، اما گفت الآن دیگر خیلی دیر شده است. حتی برادرهایم بچههایم را به همسرم دادند و گفتند، بچهها را ببر، خواهرمان به خاطر بچهها برمیگردد.
فیروزآبادی: چه شد که به فکر قتل همسرت افتادی؟
من اصلاً به قتل فکر نمیکردم، اگر گوسفندی را جلوی چشمم میکشتند، دوست نداشتم و خیلی میترسیدم و به هم میریختم.
یکبار خانم... به خانه ما آمد و ما قلیان چاق کردیم تا بکشیم، اما شوهرم خوشش نمیآمد و خیلی غرغر میکرد، عادتش همین بود، وقتی ما در خانه بودیم، کاری میکرد که از خانه بیرون برویم.
آن خانم به من گفت، یک نفر هست، آدم میکشد، پول میگیرد، گفتم راست میگویی، ایکاش این کار را برای من میکرد، همین ایکاش را که گفتم این موضوع توی ذهنم آمد.
عربنژاد: پول هم به کسی دادی که همسرت را بکشد؟
مبالغی به یک نفر دادم که این کار را انجام نداد و پولها را بالا کشید.
فیروزآبادی: این پول را از کجا آورده بودی؟
خانه را فروخته بودیم.
فیروزآبادی: از زمانی که آن ایکاش را گفتی تا زمانی که برای قتل همسرت دستبهکار شدی، چند ماه طول کشید؟
سه ماه، روزهای سختی بود، ایام عید بود و همهکارهای عیدشان را انجام داده بودند، اما من فقط میخوابیدم و افسرده بودم، میگفتم خدایا یک روزی میشود این آدم از توی زندگی من برود.
فیروزآبادی: دفعه دومی که برای قتل همسرتان اقدام کردید، چه شد؟
آن خانم گفت، یک آقایی انجام میدهد، مبلغ ۱۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان میگیرد، گفتم این هم انجام نمیدهد و پولهای من از دست میرود، او گفت، نه اینیکی انجام میدهد.
مبلغ ۱۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان را به حسابش ریختم و با بچههایم به مشهد رفتم، مرتب به من زنگ میزدند و میگفتند چرا نمیآیی ما میخواهیم این کار را انجام دهیم و برویم، عجله داریم.
بعد از یک هفته برگشتم و به او زنگ زدم و گفتم چهکار میکنی؟ گفت: اینها هم پول را بالا کشیدند.
عربنژاد: شما میدانستید که چگونه میخواهند شوهرتان را بکشند؟
نه اصلاً نمیتوانستم بشنوم چه طور میخواهند این کار را انجام دهند، حتی وقتی من را برای بازسازی صحنه بردند، نتوانستم از ماشین پیاده شوم.
فیروزآبادی: میدانید با این آدمها چطور آشنا شده بود؟
با یکی از آنها رفتوآمد خانوادگی داشت و با آنکسی که درنهایت قتل را انجام داد، دوست بود.
عربنژاد: هیچوقت به او شک نکردی که اینجور پیشنهادهایی را میداد؟
تنها فکرم این بود که از این وضعیت راحت شوم.
فیروزآبادی: شوهرتان چگونه به قتل رسید؟
نفر سوم دوست آن خانم بود، با این آقا خودم هم روبهرو شدم، او هم به من گفت پول بده، اما گفتم دیگر پولی ندارم، گفت اشکال ندارد، سفته بده، گفتم سفته هم نمیدهم، آن خانم رفت سفته گرفت و من پشت آنها را امضا کردم به این آقا دادیم تا پولش را قسطی بدهم. قرار بود ۱۵ میلیون تومان بدهم.
به من هم گفتند باید به ما کمک کنی، گفتم: چه طور؟ گفتند: ما قرصها را میگیریم و خودت باید آنها را در آب حل کنی، گفتم: من میترسم. قرار شد هر زمان خانه ما خالی بود، آن خانم بیاید و قرصها را حل کند.
آمد و قرصها را در آبطالبی حل کرد. من آبطالبی را توی یخچال گذاشتم، شوهرم با من تماس گرفت و خیلی با من بدحرف زد. بحثمان هم شد. میگفتم خدایا من میخواهم قرصها را امشب به این مرد بدهم، شبی هیچچیز به من نگوید که این قرصها را به او ندهم. این اتفاق نیفتاد.
آبطالبی آغشته به قرصها را چند بار آوردم، اما با خودم گفتم نه اینها را به خوردش نمیدهم، گناه دارد، میمیرد، اما وقتی بحث کردیم، میگفتم حقش است و در نهایت آبطالبی را به او دادم.
بچههایم خانه نبودند، اما آن شب برادرشوهرم و همسرش به خانهی ما آمدند، شوهرم خوابید و بیهوش شد، برادرشوهرم گفت، چرا برادرم اینجوری است؟ گفتم امروز پنجشنبه است و یکسره سر کار بوده و خسته است.آنها رفتند. ساعت ده و نیم، یازده آن خانم و دوستش آمدند و شوهرم را بردند، آن لحظه فقط داد میزدم، حواسم به خودم نبود،۲۰دقیقه بعد موتور شوهرم را بردند، ساعت ۱۲ و نیم بود که با آنها تماس گرفتم و گفتم کجایید که آن خانم گفت، دیگر به ما زنگ نزن.
بعد از آن هم هر وقت زنگ میزدم و میگفتم چکار کردی، میگفت تا پول به ما ندهی ما این کار را انجام نمیدهیم. بعد از شش روز به من پیامک دادند و گفتند اگر پول ما را ندهی گوسفندت را آزاد میکنیم.
فیروزآبادی: وقتی شوهرت را میبردند، چه حالی داشتی، پشیمان نبودی؟
خیلی حال بدی داشتم، پشیمان هم بودم، ترسم هم از این بود که به هوش بیاید و فکر کند، من با مرد دیگری هستم.
فیروزآبادی: بعد از اینکه شوهرت را بردند، چکار کردی؟
...
*متن کامل این مطلب در شماره چهل و سوم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.
***
عکس: مژده مؤذنزاده
https://srmshq.ir/qjwo31
واکاوی خشونت در گفتوگو با دکتر افسانه ابراهیمی پاسخ نادرست به ناکامیها
***
دکتر افسانه ابراهیمی دکترای مشاوره از دانشگاه یزد و کارشناسی ارشد از دانشگاه مرودشت دارد. او هفت سال است که در حوزه روانشناسی در تخصص خانواده «زوج و فردی» فعالیت میکند، ابراهیمی علاوه بر تدریس در چند دانشگاه و فعالیت در کلینیک شخصی خود در نهادهایی مانند دادسرا و بنیاد شهید و امور ایثارگران هم مشغول خدمت به مراجعان آسیبدیده است. گفتوگوی ما با او در مورد خشونت و ریشههای آن انجام شد.
خانم دکتر! ما میخواهیم، خشونتی را واکاوی کنیم که در جامعه ما وجود دارد، آماری که از مراجعه به پزشکی قانونی داریم، نشان میدهد در شرایط عادی هم میل به خشونت زیاد است، این احتمال زیاد است که افراد بر سر اتفاقات ناچیز دست به خشونت بزنند، در روابط زناشویی هم میبینیم خیلی از مسائل ساده تبدیل به رفتارهای خشن میشود، آمارهای بهزیستی هم میگوید، آمار کودکآزاری حتی در شهر آرامی مثل کرمان بالاست. از نظر شما خشونت چیست؟
خشونت، پاسخ نادرست به ناکامیها و شکستهای زندگی و بدترین نوع پاسخی است که فرد در مقابل پاسخ فرد مقابل میتواند، بدهد.
مثلاً یک آقا با خانمش دچار مشاجره، درگیری و تنش میشود و عدم بیان صحیح خواستهها و نیازها و همچنین مشکلات روانی و شخصی، تعاملات نادرست و آموزش ناصحیح خانواده و فرهنگ نادرست و حتی گذشته بدی که داشته است، موجب میشود، پاسخ نادرست به همسرش بدهد و اینها ادامه درگیریها و خشونت را بالا میبرد.
در مورد انواع خشونت صحبت بفرمایید.
خشونت به دو صورت کلامی و غیرکلامی است، خشونت کلامی همان فحاشی، داد زدن، نق زدن، تحقیر و توهین است و خشونت غیرکلامی هم شامل خشونت جنسی و اقتصادی است و اخیراً هم خشونتی که بین جوانان رواج یافته است بهصورت شعارهای نادرست، توهین، تحقیر و حرفهای نادرستی است که نسبت به افراد و ارگانهای متفاوت میزنند.
خیلی وقتها آدم حس میکند، مشکلات با گفتمانهای ساده حل میشود، اما خشونت روی میدهد، آیا خشونت ریشه در فرهنگ افراد دارد یا فشارهایی که به دلایل مختلف روی تکتک افراد جامعه وجود دارد هم باعث بروز خشونت میشود؟
مجموعهای از عوامل تأثیر میگذارد، علل روانشناختی، اقتصادی، ژنتیک و خانواده باعث شکلگیری خشونت میشود و متأسفانه خیلی وقتها یک رفتار بهعنوان عرف و ناشناخته هست و فرد فکر میکند، رفتارش عادی است زیرا این رفتار را از خانوادهاش هم دیده است، متأسفانه آموزشی هم در این زمینه داده نمیشود. بعضی افرادی که به دادسرا میآیند، فکر میکنند رفتار خشونتآمیزشان، نرمال است و وقتی برایشان توضیح و آموزش میدهی، میبینی آنها از تکنیکهای کاهش خشونت و بیان خواستههای خود اصلاً آگاهی ندارند و فکر میکنند با زور و صدای بلند میتوانند، خواسته خود را به دیگران تحمیل کنند و به هدفشان برسند.
اعتیاد و مشروبات الکلی هم خشونت را بهشدت افزایش میدهد.
در مدرسه هیچگونه آموزشی برای جلوگیری از خشونت به ما نمیدهند، آیا با اقدام پیشگیرانه میتوانیم، جلوی خشونت را بگیریم؟
دقیقاً همیشه پیشگیری کردن خیلی بهتر است،و باید از سنین دبستان مانند سایر دروس به بچهها آموزش داده شود، الآن شاهد هستیم که حتی بچه سه، چهار ساله هم با الگوبرداری از رفتار پدر و مادرش این خشونت را یاد میگیرد، بنابراین اگر نوع بیان خواسته، نوع صحبت کردن و کنترل خشم به کودک آموزش داده شود، میتواند جلوی بسیاری از مسائل را بگیرد و درگیری لفظی، کلامی و حتی کتککاری و زد و خورد را کمتر شاهد باشیم.
شناختی که در ذهن اکثر ما وجود دارد، این است که فکر میکنیم بیشتر خشونت توسط آقایان اعمال میشود، این درست است که خشونت علیه خانمها و کودکان بالاست، اما الآن متأسفانه با آموزشهای غلط در فضای مجازی، ماهواره، تلویزیون و الگوهای اشتباه غربی این خشونت توسط خانمها هم اعمال میشود و از مادران به کودکان آموزش داده میشود.
آنها میخواهند حقشان را بگیرند اما به شکل ناصحیح که این موجب فروپاشی خانوادهها میشود.
اگر میبینیم، بچهها در مدرسه دچار تنش و درگیری هستند، این آموزش نادرستی است که از خانوادهها بهویژه پدر و مادر یاد میگیرند.
خانمها بیشتر قربانی چه نوع خشونتی میشوند و همچنین به چه نوع خشونتهایی گرایش دارند؟
خشونت جنسی و فیزیکی نسبت به خانمها اعمال میشود و اما خشونت از سوی زنان بهصورت رفتار متقابل است مثلاً اگر آقا فحاشی میکند، خانم هم فحاشی میکند، اگر آقا کتککاری میکند و یا ظرف میشکند، متأسفانه این خشونتها را در خانمها هم میبینیم، حالا این رفتار خانمها یک خوبی دارد که از حق خودشان دفاع میکنند و یک بدی دارد که چون مادر و الگوی فرزندان هستند، این نوع رفتار بهصورت اشتباه بین فرزندان رایج میشود.
آمار طلاق به دلیل خشونت زنان بسیار بالا رفته است، در گذشته به این دلیل پایین بود که با وجود خشونتی که بر علیه زنان داشتیم، اما خانمها سازگار بودند، کوتاه میآمدند و با صحبت کردن و ماندن در خانه این خشونت را کاهش میدادند، الآن خشونت رواج پیدا میکند و آموزش داده میشود بنابراین وقتی هر دو طرف رفتار مشاجرهآمیز داشته باشند، زندگی آنها به طلاق عاطفی و در نهایت به طلاق واقعی ختم میشود.
جلوگیری از خشونت مسئله سادهای دارد، چرا در کشور ما هیچ ساز و کاری در این زمینه وجود ندارد؟
متأسفانه در جامعۀ ما به مشاوره توجهی نمیشود. مشاوره طلاق در کشور ما اجباری است اما مشاوره قبل از ازدواج انجام نمیشود در حالیکه مشاوره قبل از ازدواج خیلی ضروریتر هست و ما آن را نداریم.
دروسی مانند ریاضی، فیزیک و پرورشی را داریم، اما درس مهارتهای زندگی که ابراز بیان کلام و خواستهها را به ما میگوید نداریم به دلیل اینکه مشاوره در کشور ما و کرمان بهصورت مطلوب و به عنوان آموزش الزامی جا نیفتاده است، شاید یکی از دلایل آن هم هزینههای بالای مشاوره است زیرا بیمه هزینهها را قبول نمیکند.
فقط در مدارس غیرانتفاعی دیدم از حضور مشاور استفاده میشود و در مدارس دولتی معمولاً همان معلم پرورشی یا معلم ورزش هست که اصول روانشناسی آن هم به صورت ناصحیح و غیرعلمی بیان میکند و آموزشها به شکلی نیست که بچه بتواند مشکلاتش را حل کند.
با توجه به اینکه شما در زمینه تشکیل پروندههای دادسرا فعالیت دارید، لطفاً بفرمایید بیشترین عوامل در ایجاد خشونت بهویژه در نوجوانان چیست؟
بعضاً آموزش نادرست به بچه تحمیل میشود است و رفتار را از خانواده به شکل ناصحیح یاد گرفته است.
فشار اقتصادی یا خشونت اقتصادی هم تأثیر زیادی دارد چراکه والدین هزینه تامین مایحتاج و نیازهای ضروری نوجوان و جوان را ندارند و بچهها با اعمال زور و خشونت میخواهند این چیزها را به دست آورند. خیلی از این نوجوانان، خشونت فیزیکی و آموخته شده دارند، خیلی از آنها هم خشونت روانی و اختلالات روحی روانی مثل اسکیزوفرنی، دوقطبی و... دارند و بسیاری هم به اختلالات خود آگاه نیستند، مثلاً وقتی پرونده شرب خمر را برای ما میفرستند، نوجوان و خانوادهاش آگاهی ندارند که این بچه دچار اختلال است. این کار قشنگ و خوبی است که دادسرا پروندهها را به ما ارجاع میدهد زیرا ما با بررسیای که روی شخصیت میکنیم، عامل و ریشه رفتار کودکی که به سمت مشروب رفته است، اختلال مرضی بوده یا اختلال ضداجتماعی بودنش است.
آیا تشکیل پروندههای شخصیت در دادسرا تأثیری بر اصلاح رفتار افراد داشته است و آیا شما وضعیت این افراد را پیگیری میکنید؟
ببینید ما دوست داریم وضعیت این افراد را پیگیری کنیم و این کار را هم میکنیم، قشری که نزد ما میآید، قشر آسیبدیده و کمبضاعتی هستند، اینکه دغدغه معاش دارد و دنبال مشاورهها را نمیگیرند، حتی مواردی که در جلسات اول برای آنها مطرح میکنیم برایشان جنبه مسخره و فرمالیته دارد، اما بعد از اینکه چند جلسه میآیند و بازخورد را میبینند، دوست دارند، ادامه دهند، اما توان مالی ندارند.
ما در دفتر ماهنامه سرمشق میزبان خانمی بودیم که معاونت در قتل همسرش داشت، این خانم میگفت در آن بازه زمانی که این اتفاق افتاده است، ۱۳ خانم دیگر هم با اتهام قتل یا معاونت در قتل همسر یا فرزند خود در زندان زنان بودهاند. آیا شما هم با این زنان روبهرو شدهاید و اینکه چه میشود خانمها که معمولا آرامتر هستند به این کارها دست میزنند؟
متأسفانه در دادسرا موارد بسیاری از خشونت مادر علیه کودک و یا همسر داریم، اینها از دید من بیشتر خشونتهای روانی هستند، یعنی این خانم ۱۰، ۱۲ سال در زندگیای بوده که تحقیر، توهین، فشار اقتصادی، خشونت جنسی را دیده است و همه اینها عواملی است که این خانم بعد از چند سال تنها راه انتقام را اعمال خشونت و قتل میداند. آموزش ندیده است که قبل از هر کاری ابتدا با مشاورههای رایگان مثل ۱۴۸۰ و ۱۲۳ تماس بگیرد.
خیلیها با این مراکز مشاوره بیگانه هستند و به طور معمول با یک و یا چند نفر دست به کار خشن میزنند زیرا میخواهند از مشکلی که دارند، رهایی یابند، خیلی از آنها هم اختلالات روانی دارند که نهفته است و شناخته نمیشود و همه هم فکر میکنند، رفتارشان عادی است.
آیا اینطور فکر نمیکنید که یک ضعف ساختاری وجود دارد که فرد با خودش میگوید من که مشکلی ندارم چرا و برای چی باید به مشاور مراجعه کنم؟ مراجعه به مشاور یک تابو است و فرد تصور میکند حتماً باید مورد خاصی داشته باشد که مشاوره انجام دهد، شما دلیل این تابو شدن و ناشناخته بودن مشاوره را چه میدانید؟
بیشترین دلیلش آن برچسبی است که فرد میخورد که تو روانی هستی و یا مشکل خاصی داری و دید او را نسبت به مشاوره خراب میکنند.
افراد حتی نمیدانند که روانشناس با روانپزشک فرق دارد، روانشناس در کارهای روزمره مانند مشاوره قبل از ازدواج، افسردگی، فرزندپروری و اینجور مسائل فعالیت میکند، روانپزشک هم با داروی خاص به بهبود فرد بهویژه در اختلالات کمک میکند، اما حاضر است، زجری را که خودش بیش از همه متحمل میشود را تحمل کند اما برچسب نخورد.
در بعضی از مناطق جنوبی استان کرمان میزان خشونت نسبت به سایر مناطق بیشتر است، آیا شرایط جغرافیایی در بروز خشونت تأثیر دارد؟
از نظر علمی چنین چیزی وجود ندارد، مثلاً مردم بوشهر و بندرعباس آدمهای خونگرم، مهربان و خونسردی هستند و کرمان هم همان شرایط را دارد و آمار تهران، مشهد و شیراز که آب و هوای متفاوتی با کرمان دارند، ممکن است آمار خشونت بالاتر باشد، درصد زیادی از این خشونتها برمیگردد به اختلالات، ژنتیک، گذشته، محیط، شرایط اقتصادی و اجتماعی فرد و بروز خشونت بیشتر مربوط به ضعف و خلأ فرهنگی ست تا شرایط آب و هوایی.
شرایط اقتصادی در بروز خشونت چقدر نقش دارد؟
وضعیت اقتصادی نقش بسیار بالایی دارد، بهویژه الآن که شیوع کرونا در کسب و کار و درآمدها تأثیر منفی داشته است، پروندههای طلاق از سه، چهار ماه پیش رشد چند برابری داشته است. وقتی فرد از نظر اقتصادی در رفاه باشد، این رفاه همچنین فرد را از نظر روانی، ارتباطی و کلامی پوشش میدهد.
الآن شاهد این هستم که زوجهایی میآیند که همدیگر را خیلی دوست دارند، اما توافقی طلاق میگیرند برای اینکه نمیتوانند، اجاره خانه و خرج خوراک و پوشاک را بدهند و خشونت اقتصادی نقش زیادی در این طلاقها دارد.
تصورم این است، مجازات فردی که دست به خشونت میزند بدون آموزش ثمری ندارد، باید سیستم آموزشی قوی را راه بیندازیم چراکه اگر هزینهای هم بشود، میلیاردها تومان صرفهجویی ثانویه دارد، شما چه نظری در این باره دارید؟
دقیقاً اشاره شما درست است، ما چندین سال است، یک راه اشتباه را میرویم و جواب نگرفتهایم، جامعه آن چیزی است که ما میسازیم، جامعه تشکیل شده از خانواده من و شما و مجموعه افراد، اگر ما خودمان را اصلاح کنیم، قطعاً جامعه اصلاح میشود.
شما اگر بخواهید بچه خودتان را تنبیه کنید با خشونت فیزیکی این کار را انجام نمیدهید، اول به او آموزش میدهید، گفتوگو میکنید، راهکارهای متفاوت به او میدهید و در نهایت فرزندتان را تنبیه میکنید که تنبیه شدید هم منسوخ شده است و از تقویت منفی استفاده میکنیم یعنی چیزی را که مورد علاقه بچه است از او بگیرید که بهترین روش تنبیه است.
برای افراد دیگر هم همینطور است، اگر فردی قانونشکنی میکند و یا دچار ضعف میشود باید او را آموزش دهیم.
چه راهکارهایی برای کنترل خشم پیشنهاد میدهید؟
وقتی در محیطی قرار میگیرید که موجب خشمتان میشود و ممکن است از کوره در روید، ابتدا سعی کنید محیط را ترک کنید، ورزش کردن، تنفس عمیق، فکر و سکوت هم خیلی میتواند در کنترل خشم مؤثر باشد.
در احادیث و قرآن هم آمده است که وقتی خشمگین شدید، سکوت و فکر کنید و اگر ما این موارد را رعایت کنیم، درصد بسیار زیادی از کتککاریها و زد و خوردها را نداریم.
ما متأسفانه جامعه شادی نداریم، وقتی از خانه بیرون میآییم، هیچ مرجعی نیست که شادی، نشاط و امید را به ما تزریق کند، این یک دغدغه مهم شده است و این روحیه ناامیدی در اوضاعی که هر روز وقتی بیدار میشوی منتظر شنیدن خبرهای بد هستی را چگونه میتوان امیدوار و بانشاط کرد؟
قطعاً محیط و اقتصاد در شادابی فرد تأثیر دارد، بخشی از آن به جامعه، اقتصاد و روحیات خانوادگی برمیگردد و بخشی هم به خودِ فرد برمیگردد، خوب است در این شرایط که اقتصاد به من فشار میآورد، قدری صبورتر باشم، راهکارهایی را یاد بگیرم و به بچهها و اطرافیانم آموزش دهم.
مثلاً اگر من هر ماه یک مانتو میخریدم و یا هر هفته غذاهای متنوع را در خارج خانه میخوردم، حالا یک پیتزا را در خانه درست کنم و سعی کنم محیط زندگی را شاد نگه دارم.
در این شرایط که کرونا شیوع دارد و باید رفت و آمدها کم شود، میتوانیم با جمعیت کمتر و در محیط باز دور هم باشیم و روحیه شاد را برای خودمان بهوجود بیاوریم.
***
عکس: مژده مؤذنزاده
https://srmshq.ir/qxb92a
اولین تداعی واژۀ خشونت در ذهن مواردی مثل ضرب و شتم، دعوا و مناقشه، جنگ، تبعیضات جنسیتی_ هویتی و... است. همچنین در خصوص کودکان واژۀ خشونت به نظر اعمال فشار والدین بر رفتارهای بهاصطلاح نابهنجار کودک برای تغییر در آنها است. بنا بر آنچه از گذشته بهجا مانده است، در مکتبخانهها و مدارسِ سالیان دور، ملّا یا معلم و پس از آنها مدیر و ناظممان به خود اجازه میدادند تا در برابر شاگردان ناخلف از ابزارهای خشونتآمیز چون ترکه، سیم، شلاق و یا حتی اُردنگی و سیلی استفاده کنند. این رویه با شعارهایی چون «چوب معلم گُله، هر کی نخورده خُله» درآمیخته و به نسلهای دیگر منتقل میشد. با گذشت سالها و تغییرات در سیستم اخلاقی آموزشی، معلمان و صاحبان مدارس حق و حقوقی نسبت به چنین رفتارهایی در مورد دانشآموزان نداشتند. از طرفی قصور در خدماترسانی و تأمین بودجههای مدارس از طرف دولت، مدیران را بر آن داشت که انجمنهایی با نام انجمن اولیا و مربیان تأسیس کند تا بتواند حمایت مالی والدین را جلب کنند که این امر تا حد زیادی منجر به کاهش خشونتهای فیزیکی نسبت به دانشآموزان شده است و تنها به کم کردن نمرۀ انضباط، اخطار و تعهد بسنده شود؛ اما خشونت در بطن خفه نشد و راهی برای نمود خود یافته است. تقریباً از نیمۀ دهۀ ۷۰ شمسی شاهد خشونت فیزیکی کمتر در مدارس هستیم اما با مشکل بزرگتری مواجهه هستیم که خشونت را لابهلای آن بهخوبی میتوان احساس کرد. کتابهای درسی به نحوی برنامهریزی شدهاند که یادگیری آن تنها توسط معلم صورت میگیرد و والدین بهتنهایی قادر نیستند مسائل درسی فرزند را بدون کمک معلم به او یاد دهند؛ بنابراین وقتی در خانه با پرسشهای فرزندانشان در خصوص تکالیف مواجه میشوند، با درماندگی رشتۀ کلامشان از دست خارج میشود و با بیرحمی تمام فرزند را نالایق این سیستم شایسته! میدانند و او را با الفاظی چون کوتهفکر، کودن، ناسپاس و...خطاب میکنند. همچنین جملاتی همچون «اگر دَرست را نخوانی دیگر دوستت نداریم» به او میگویند، که حقارت خشونت را بیشتر به نمایش میگذارد. فرزند خود را در منگنۀ انتخابِ میان علایق و نوشتن تکالیفاش قرار داده و رسیدن فرزند به خواستههایش پس از شرطگذاریهایی با مضمون پیروزی در رقابتهای کاذب درسی و غیره موجب میشود موج خشونت با ارتعاشات بالا بهصورت پنهان و آشکار پدید آید. فرزند در هر لحظه از این لحظات احساس تنهایی و بیمصرف بودن میکند. والدینی بودهاند که علاوه بر افشا کردن رفتارهای کلامی خشونتبار خود با فرزندشان به علت عدم صحیح گفتوگو و ارتباط با او و نداشتن آگاهی صحیح برای فهماندن درس به فرزندشان، با شرم و گاهی افتخار به خشونتهای فیزیکی هم اشاره کردهاند. میتوان بهجرئت آمار مشخص از این رفتارهای خشونتبار را در هر مدرسه و کلاس مورد بررسی و توجه قرار داد تا توجه همگان به اثرات مخرب این نوع آموزش جلب شود. در مدارس نیز اوضاع چنین است. معلمان با وجود همۀ تلاشهایشان و با توجه با اینکه خشم یک خصیصۀ ذاتی، نه برچسب است این خصلت را در نوع نگاهشان و همچنین توسط تارهای صوتیشان به دانشآموزانی که بهخوبی درس را متوجه نشدهاند، القا میکنند. دانشآموز در حیاط مدرسه و ساعات تفریح آسایش چندانی ندارد و خوب در ذهنش جا افتاده است که چشمهای پنهانی متوجه او و رفتارهایش است. چشمهای مدیر و ناظم بر رفتارهای کلی او، معلم بر رفتارهای درسی و نیز دیگر دانشآموزان و همکلاسیها بهعنوان ناظر بر رفتارهای جزئی او است؛ که خود میتواند باعث بروز احساس خشونت پنهان در دانشآموز شود. سیستم آموزشی شبیهساز از دانشآموز میخواهد بهموقع وارد مدرسه شود، نظم صبحگاه و کلاس را رعایت کند و تمامی قوانین مدرسه را که خود نقشی در به تصویب رساندن آنها نداشته است، اجرا کند. این روش اگرچه به طور مستقیم خشونت را بر پیکرۀ دانشآموز وارد نمیکند اما در نهان باعث بروز و نهادینه شدن خشونت و انتقال آن به نسلهای بعدی میشود.
بانو توران میرهادی در کتاب در جستجوی انسان وارسته که توسط شورای کتاب کودک به چاپ رسیده است، چنین میگوید:
«شما در نظام آموزش و پرورش پادگانی بزرگ شدهاید؛ یعنی، انضباط فوقالعاده سنگین، سیستم رقابت تخریبکننده و خشونتهای خاص. ما با این هم داریم برخورد میکنیم؛ و سعی میکنیم، هشدارها را به سیستم آموزش و پرورش بدهیم؛ یعنی اینجوری نه! اما ببینید، هر کسی مطلبی را درک کرد، میتواند راه خودش را انتخاب کند.»
حال با توجه به ورود ویروس کوید۱۹ در سراسر جهان شاهد ضعف شدید در نهادهای گوناگون بهخصوص آموزش و پرورش بودهایم که تکرار ضعفهای آن و نیز ارائه راهکار مناسب به مسئولین ذیربط و کاردان برمیگردد؛ اما فشار روانی وارد شده بر خانوادهها به حدی بوده است که دانشآموز را تحت خشونتهای خود قرار دادهاند و با توجه به کاستیها و ضعفهای آموزش مجازی این رویه شکل قویتری خواهد گرفت.هشدار ندادن و به فکر حل این ماجرا نبودن موجب بروز آسیبهای جدی به والدین و دانش آموزان خواهد شد.
اگر در زمانی که دانشآموز به لحاظ روحی و رفتاری نیازمند توجه والدین و معلم خود باشد، اما به علت سوءتفاهم در یادگیری و نبود فضای مناسب، با خشونت با او رفتار شود، حالات منفی گوناگونی را تجربه میکند. ازجمله آنکه خشونت را میپذیرد و بعدها خود نیز از آن بهعنوان راهکار نهایی استفاده میکند و ترویجگر خشونت میشود. ناامنی در ذهنش به جریان میافتد و در برابر هر موضوعی قادر نخواهد بود که عکسالعمل صحیحی را از خود بروز دهد؛ بنابراین آزادی عمل و انتخاب او تحت خشونتهای پنهان واقع خواهد شد.
این موارد اگر رعایت و کنترل نشود، در آیندهای نهچندان دور به شکلهای گوناگون خود را آشکار میکند. لگد زدن بر اموال عمومی، فحش دادنهای مکرر در استادیومها یا کسانی که عقیده مخالف با آنها را دارند و تحقیر دیگران. این افراد با استفاده از کلام خود خشونتشان را بروز میدهند و چرخۀ بیپایانی از خشونتهای کلامی ادامه مییابد.
محمدعلی اسلامی ندوشن اشارهای به شاهنامه دارد و در یادداشتهایش یادآور میشود که در روزگارانی دور، مردمان در سختترین شرایط نیز هنر گفتوگو کردن به دور از کلامهای خشونتبار داشتهاند. حتی در جنگهای میان ایران و توران که از سختترین رزمهای شاهنامه به حساب میآید، پهلوانان کلام را ابزاری برای بیان خشونت به کار نبردهاند؛ بنابراین شایسته است که در سیستم آموزش و پرورش نسبت به تعلیم دانش آموزان از روشهایی استفاده شود که کمترین میزان خشونتهای پنهان و آشکار توسط والدین و معلمان را دارا باشد. میتوان هنر و علم گفتوگو کردن را ترویج داد تا پایههای خشونت کلامی کمتر و قابل کنترل شود.
در پایان از کتابی به نام دلهرههای کودکی نوشتۀ آلیس میلر منتشر شده توسط نشر نو یاد میکنم. در این کتاب روشهای بسیار مناسبی برای برخورد با خشونت و تربیت به دور از خشونت را پیشنهاد داده است تا والدین، معلمان و تمام کسانی که با کودکان و نوجوانان سر و کار دارند در روشهای خود بازنگری داشته باشند.
طراح لباس و مدرس دانشگاه
https://srmshq.ir/0ip7nr
بررسی تاثیر رنگ بر رفتارهای اجتماعی
***
طبیعت و پدیدههای آن مفهوم رنگ را به بشر آموخت و انسان در مسیر تکامل خود تا به امروز از آن بهره برده است. بدین شکل که انسانهای اولیه از رنگ بهعنوان پوشش بدن استفاده میکردند و در جشنها و مراسم آیینی خود ظاهر میشدند. در جهان باستان نیز رنگ یکی از جلوههای زیستی بوده و ایرانیان نیز در طول تاریخ به جنبههای معنوی، عرفانی و هنری رنگ توجه داشتهاند و رنگ را فراتر از آثار نقاشی و معماری که در ادبیات نیز آوردهاند.
رنگ در ادوار مختلف ایران بسیار پراهمیت جلوه کرده است. از نظر تاریخی سه دوره برای ایرانیان وجود دارد که حائز اهمیت است. در هرکدام از این ادوار رنگهایی ظهور کرده است و جلوههای بصری آن ثبت شده و آن تا به امروز دوام آوردهاند
دورۀ اول از لحاظ زمانی بسیار طولانیمدت بوده است و به قبل از پیدایش تاریخ مربوط میشود، آن زمان که از مواد معدنی برای ساخت رنگ و ترکیبات رنگی استفاده میکردند.
دورۀ دوم که تاریخ اسطورهای ایرانزمین جزء آن است، رنگها از موقعیت و احترام خاصی بین اقشار مختلف جامعه برخوردار هستند. طی این دوره رنگ در پوشاک جلوه گری میکند و در افراد و موقعیتهای مختلف جلوهها و تعاریف و معانی متفاوتی دارند در این دوران رنگ بیشتر تابع ذوق و سلیقه و شرایط محیطی جامعه بوده است و همواره مهم و با تنوع همراه بوده است.
دورۀ سوم، دوران پس از اسلام است رنگ نقش مهمی در مقاطع مختلف داشته و حتی نمادی از یک واقعه تاریخی در جامعه بوده است که باز هم در پوشاک نمود پیدا کرده است. مثلاً در دورۀ عباسیان جامههایشان به رنگ سیاه درآمد، یا در دوران استیلای مغول رنگ زرد در جامۀ ایرانیان نمود چشمگیری داشت، همچنین در زمان ترکان سلجوقی رنگهای تند و گرم به همراه سایر رنگها موردتوجه قرار میگیرند. کاربرد رنگ در سطح جامعه در طول ادوار گذشته نشانی از اهمیت آن در تأثیرگذاری و اثرپذیری متقابل احوالات جوامع پیشین است و تحول در شیوههای پدیدآورندگی آنها گویای این است که رنگها زندهاند و زندگیبخش، چراکه در گذر زمان در حال تغییر و تحول در احوالات جامعهاند. آنها کدهای بصریای هستند که ایدهها و احساسات را منتقل میکنند ملزومات باشکوهی که آثار روانی فراوانی در خود نهفته دارند، فرهنگها را شکل میدهند و باعث تغییر در حالتهای روحی و روانی افراد میشوند.
لزوم استفاده از رنگها در لایهها و سطوح مختلف جامعه پراهمیت است چراکه میتوان از این عنصر جداییناپذیر در دکوراسیون و اکسسوریهای شهری در جهت پیشبرد منافع اجتماعی بهرههای زیادی برد. سوق دادن جامعه به سمت شادی و نشاط، تحرک و پویایی و همچنین خلاقیت و نبوغ میتواند با بهکارگیری رنگها در طراحی شهری همچون نمای داخلی و بیرونی ساختمانها، رنگ لباسها، دکوراسیون منزل و غیره امکانپذیر باشد؛ و اما در مقابل رنگها همیشه بیرنگها و خنثیها هستند که دیده میشوند گاهی بیرنگها در اکسسوریهای شهری یا حتی در استفادههای فردی که بهصورت درازمدت در معرض دید و استفاده هستند افراد جامعه را از تأثیراتی که میتوانند از رنگها بگیرند دور میکنند و این مسئله خلأ بزرگی را در سطوح جامعه ایجاد میکند.
از جمله مسائل آشنایی که پیش میآید اینکه منفعل بودن جای تحرک و پویایی را میگیرد همچنین خشم و کینه در سطوح جامعه و ارتباطات بین فردی بروز میکند که شادی و نشاط وجود ندارد و در این فضای ایجاد شده مسائلی خودنمایی میکند که نشان از فقدان خلاقیت و نبوغ در سطح جامعه است که هماکنون میتوان در سطوح مختلفی از جامعه شاهد بروز اینچنین مسائل بود.
هر فرد بهنوبه خود در تصویری که از اجتماع منعکس میشود تأثیرگذار است. بهطور مثال، انتخاب افراد در رنگ لباس میتواند یکی از ابتداییترین اقدامات وی برای به جریان انداختن تأثیرات مثبت اثرپذیری سایرین از رنگها باشد؛ که خود بهتنهایی یکی از روشهای کاریزماتیک و جاذبههای انفرادی است که تأثیرات اجتماعی زیادی دارد و افراد را در تأثیرات متقابل اجتماعی سهیم میکند.